عجب ای دل عاشق
تو هم حوصله داری
تو این سینه نشستی
هزار تا گله داری
یه روز عاشق نوری
یه روزی سوت کوری
یه روز مثل حبابی
یه روز سنگ صبوری
پر از شک و هراسی
همیشه بی حواسی
پر از حرفی و خاموش
یه قصه و فراموش
پر از راز نگفته
یه کولبار بر دوش
یه بی طاقت خسته
به انتظار نشسته
یروز رفیق راهی
سفر پای پیاده
به اندازه عشقی
پر از حرف های ساده
واسه روزای رفته
سفر قصه خوبه
چراغ راه روشن
قشنگی غروبه
ادامه...
اهل کاشانم . . . . . وخدایی که در این نزدیکی است لای این شب بوها پای ان کاج بلند روی اگاهی اب روی قانون گیاه
تو بشناسنامتون نوشته بودید حافظ میخونید مثل من کتاب میخونید مثل من گفتید که فقط خدا کاش میتونستم این طوری باشم مثل تو حضور گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
وجودم از تمنای تو سرشار است
هوا آرام
شب خاموش و
راه آسمان باز است و
من هم تا سحر بیدار
میکنم احساسش که خدا نزدیک است
سحر از راه رسید و من هنوز بیدارم
اهل کاشانم
.
.
.
.
.
وخدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها پای ان کاج بلند
روی اگاهی اب روی قانون گیاه
تو بشناسنامتون نوشته بودید حافظ میخونید مثل من کتاب میخونید مثل من گفتید که فقط خدا کاش میتونستم این طوری باشم مثل تو
حضور گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها