و دوباره شب های قدر........................

شب استجابت دعاها

شب شستشوی جان ها از پلیدی ها.........

تاوان

 

 

بعضی وقتا باید تاوان سنگینی رو برای اشتباهاتمون بپردازیم

اشتباهاتی که حماقت خودمون باعثش شد

وچقدر دردناکه..........!!!


این نیز بگذرد

نه تو می مانی ٬نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

غصه هم خواهد رفت

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آینه ،نه

آینه به تو خیره شده است

تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی ...

آه از آینه دنیا که چه ها ٬خواهد کرد

گنجه دیروزت پر شده از حسرت و اندوه و چه حیف

بسته های فردا همه  ای کاش ای کاش

ظرف این لحظه ولیکن خالیست

ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود؟

غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن

تا خدا یک رگ گردن باقیست!!!!

تا خدا مانده ٬به غم وعده این خانه مده...

به همین سادگی............

شیطان عاشق خدا بود.....می خواست تنها عاشقش باشد...........فریاد زد...........خدا نفهمید!..........

خدا بزرگ بود..........

می خواست عاشقی کند.......آدم را آفرید!.........

سال ها پیش آدم خدا را از یاد برد

آدم عاشق شیطان شد!

این وسط خدا تنها ماند......

به همین سادگی........!!!!

 

بین من و تو

دیوارشیشه ای

خود را در باران می شوید

وتو چشمانت را

در غربت من

می گریی

می خندم

دلم

می گیرد

و کلمات در هیاهوی هر دو سوپرپر می شوند

.

.

.

.

به بهونه بارون دیشب که دوباره چشمامو بارونی کرد.......یه شب سرد بارونی!!!!!!!!!!

عیدغدیر

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه 

آرزو می کنم علی نگهدارتون باشه 

خوشبگذره ....... 

****************************

**عید همتون مبارک**

من و خیالت

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد 

وجودم از تمنای تو سرشار است 

هوا آرام 

شب خاموش 

راه آسمانها باز ........

فراموشت نخواهم کرد ای بهترینم.............

چگونه فراموشت کنم تو را , که از خرابه های بی کسی به قصر سپید عشق هدایتم کردی؟ عاشقی بی قرار و یاری باوفابرای خویش ساختی . آهو بره ای شدی که دوستی گرگ را پذیرفتی . و برای اشک های او شانه هایت را ارزانی داشتی. و با صداقت عاشقانه ات دلش را به دست آوردی. چگونه فراموشت کنم تو را , که سالها در خیالم سایه ات را می دیدم. و تپش قلبت را حس می کردم. و به جستجوی یافتنت به درگاه پروردگارم دعا می کردم , که خدایا پس کی او را خواهم یافت. چگونه فراموشت کنم تو را, که همزمان با تولدت در قلبم همه را فراموش کردم. برایم تمامی اسم ها بیگانه شده اند و همه خاطرات مرده اند. دستم را به تو می دهم , قلبم را به تو می دهم , فکرم را نیز به تو می دهم , بازوانم را به تو می بخشم و نگاهم از آن توست و شانه هایم که نپرس . دیگر با من غریبه اند و تمامی لحظات تو را می خواهند و برای عطر نفس هایت دلتنگی می کنند . چگونه فراموشت کنم تو را , که قلم سبزم را به تو هدیه کردم که حتی نوشته هایت همرنگ نوشته هایم باشد. پیشترها سبز را نمیشناختم , بهتر بگویم با سبز رفاقتی نداشتم . سبز را با تو شناختم و دلم می خواهد که با یاد تو همیشه سبز بنویسم . دلت را به من بده , فکرت را به من بده , سرت را روی شانه هایم بگذار . و بگذار عطر کلمات را میان هم قسمت کنیم..........

اعتراف

بالاخره امروز بغضم ترکید جایی پیدا نکردم که خالیش کنم این شد که پناه آوردم به این جاحداقل اینجا براخوده خودمه کسی دیگه نمیتونه چیزی بگه چرا اینوگفتی چرا اونو گفتی این خوبه این بده....

راستش گاهی آدما بدجور کم میارن منم الان جز اوناهستم یعنی منم آره... اونم از نوع بدجورش

ذهنم شده عینه یه کلافه سر درگم قاطی پاتی

سرنماز سجاده ام میشه خیسه گریه ولی نمیدونم ای همون گریه ای که بایدباشه همونی که ادمو میسازه یا نه یه گریه بیهوده است

موندم به خدا چی بگم ازدست خودم......

بیچاره خدا ،بیچاره خدا از دست ما بنده هاش

خدایا خدایا

میخوام تو...آره تو توباشی جایگزین تمام نداشته های من منه بی مقدار من بی کس من تنها......

عقل و عشق

درقنوتم ز خدا عقل طلب میکردم

عشق اما خبر از گوشه محراب گرفت